
اُردمی، یک مرجع تخصصی در حوزه زیبایی و تندرستی است که میکوشد آگاهی و شناخت شما را نسبت به کلیه نکات و ملاحظات مربوط به انتخاب، خرید و مصرف محصولات آرایشی و بهداشتی افزایش دهد؛ تا بتوانید هر چه بیشتر تاثیر مطلوب آنها را احساس کنید. بیشتر بخوانید
آیا به اندازهای بزرگ شدهاید که «دوران بیخیال و شاد کودکی» برای شما خاطره شده باشد؟ «یکی بود یکی نبود» جمله متداولی بود که آن را زیاد میشنیدید، اما امروز دیگر خیلی شنیده نمیشود! بر اساس تحقیقی در دانشگاه سن دیگو، میزان افسردگی، اضطراب و اختلالات روانی کودکان ایالات متحده افزایش چشمگیری داشته است.
به سختی میتوان زمانی را به خاطر آورد که کودکان را بیشتر در آغوش میگرفتند، با آنها بازی میکردند و از آنها مراقبت مینمودند؛ بر اساس این تحقیق، جوانان امروزی ۵ تا ۸ برابر بیشتر از جوانان ۵۰ سال قبل، از افسردگی و اضطراب رنج میبرند. واضح است کودکانی که در دوره رکود و جنگ جهانی دوم بزرگ شدهاند، زندگیهای متفاوتی داشتهاند. قطعا نمیتوان ادعا کرد که زندگی در نیمه اول قرن بیستم، دارای استرس کمتری بوده است. در مقایسه با آن دوره، افزایش امنیت و سلامت برای کودکان ما، نوعی ثبات را برای آنها به ارمغان آورده است. چیزی که درباره افسردگی و اضطراب میدانید این است که ارتباط قابل توجهی با حس کنترل یا عدم کنترل در زندگی دارد. افرادی که باور دارند خودشان مسئول سرنوشت خود هستند نسبت به کسانی که خود را قربانی شرایط خارج از کنترل خود میدانند، به افسردگی و اضطراب کمتری دچار میشوند.
ممکن است ابتدا این طور فکر کنید که کدام کودک میتواند مسئول کنترل زندگی خود باشد؟ کودکان نباید زندگی خود را خودشان کنترل کنند؛ اینکه انتخاب نمایند به مدرسه بروند یا نه و همچنین اینکه با چه کسی یا چه معلمی ارتباط داشته باشند، به عهده آنها نیست. در حقیقت کودک باید بر مسائل خیلی اندکی کنترل داشته باشد؛ مانند زمان بازی! حقیقت وحشتناک این است که بسیاری از والدین، ساعت بازی کودکان خود را کم کردهاند.
ما ممکن است در جهت ارائه غنیترین تجارب آکادمیک به فرزندانمان در اولین سالهای زندگی، ساعت بازی را کم کرده و ورزش برنامهریزی شده و درسهای بیپایان را جایگزین بازی کنیم، تا جایی که سهوا جزء مهمی از زندگی کودک خود را حذف و یا کم کردهایم، بدون آن که خودمان متوجه باشیم: زمان بازیای که کاملا مختص اوست!
کودکان به زمانی دور از نظارت و کنترل بزرگترها و والدین نیاز دارند. چرا که با نظارت مستمر والدین بر کودکان خود، فرصت نظارت بر خود و یادگیری را از کودک سلب میکنیم. ما فکر میکنیم از آنها مراقبت میکنیم، اما در واقع لذت و حس خود-کنترلی آنها را کاهش میدهیم و آنها را از تلاش برای کشف چیزهایی که بیشتر دوست دارند، باز میداریم و شانس ابتلا به اضطراب، افسردگی و دیگر اختلالات ذهنی را در آنها افزایش میدهیم. به راحتی میتوان دید که والدین خوب، به سختی تلاش میکنند تا با مدیریت لحظه به لحظه کودکشان، بهترین کار را برای او انجام دهند. اما این مساله را نادیده نگیرید که کودکان به اندازه هوای تازه و نور خورشید، به زمانی برای کشف دنیای خود با خلاقیت کودکانه نیاز دارند. کودکی که به طور کامل، با پشتکار (و تا زمان خستگی شدید جسمی) بازی میکند و کاری انجام میدهد، قطعا فردی کامل، مصمم و فداکار خواهد شد.
مهد کودک در اصل برای پرورش بازیهای خلاقانه، تشویق کودک به تعامل با طبیعت و آواز طراحی شده است. امروزه مهد کودک جایی برای کودک است تا رفتارهای جمعی را یاد بگیرد، مودب بنشیند و مهارتهایی را بیاموزد. این کار به عنوان مقدمهای برای زندگی آکادمیکی که قرار است وارد آن شوند کمی زیاد است و بیشتر میتوان آن را به دورههای آموزشی تشبیه کرد تا مهد کودک!
کودک نیاز به آزادی دارد تا دنیای اطرافش را خودش کشف کند، زیر صخرهها را نگاه کند، پروانه بگیرد و به ذهنش اجازه دهد آزادانه بگردد. این کارها از گذشته تا کنون، از نشانههای رشد یک کودک بودهاند؛ اینکه یک کودک چگونگی کنترل زندگی خود (حداقل دنیای تخیلی خود) را بیاموزد. کودک در حین بازی، فعالانه بازی خود را کنترل میکند و دنیای خود را به شیوه دلخواهش ایجاد میکند. او میتواند نقش بازی کند و خیالپردازی نماید. تمامی این فعالیتها، مهارت تفکر و حس امنیت عاطفی را ارتقا میدهد. طبق این مبحث، میتوان گفت که ما اکنون در دنیای متفاوتی زندگی میکنیم. اینجا در حقیقت دنیای متفاوتی است، اما تنها چیزی که طی این سالها تغییر نکرده، «نیاز کودکان به بازی» است.
واقعیت همهگیر شدن اختلالات ذهنی در کودکان، به ما میگوید که اشتباهی در حال وقوع است. برای تصحیح آن اشتباه، نیاز به خرید چیزی نیست و مساله با تغییر کوچکی حل میشود. کودکان ما با دخالت کم والدین، میتوانند بازی و اکتشاف کنند. نیاز نیست چیزی بیش از این به آنها بدهیم، در حقیقت باید چیزهای کمتری به آنها بدهیم. اضطراب و افسردگیهای کافی در دنیای بزرگترها وجود دارد، مثل طلاق، از دست دادن شغل، عدم امنیت اقتصادی و…؛ در واقع، این مشکلات نباید شادیهای کودکی را نابود کرده و افسردگی ایجاد کنند. طبق این تحقیق، کودکان در طول دوره رکود بزرگ (جنگ جهانی دوم و دهههای بی ثبات ۶۰ و ۷۰ میلادی) بسیار کمتر از امروز دچار اضطراب و افسردگی بودند. این نتایج نشان میدهد که تغییر از خود کودک آغاز میشود. نحوه نگاه کودک به دنیا، بیشتر از دنیای حقیقی تاثیرگذار است. همه والدین بدون توجه به شرایط اقتصادی، میتوانند به کودکان برای بازی و اکتشاف آزادی دهند و فضایی ایجاد کنند تا در این دنیای بیثبات، ثبات عاطفی را پرورش دهند.